مقدّمه
بحث انتظار و ظهور مهدی موعود ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ از ابعاد گوناگونی مورد چالش قرار گرفته است؛ از جمله:
1. مهمترین فلسفهای كه برای تحقّق قیام مهدی برشمردهاند، تحقّق عدالت فراگیر و گسترده است. با توجّه به اینكه یكی از علل ضرورت معاد نیز همین ضرورت تحقّق كامل است و با توجّه به اینكه دنیا فقط دارگذر، و اصل و مقصد نهایی، آخرت است، دیگر تحقّق عدالت فراگیر در دنیا چه ضرورتی دارد و چرا باید در این دنیا انتظارِ عدالت داشته باشیم؟
2. در آیات و احادیث برای برخی اعمال جایگاه خاصی قائل شدهاند: نماز ستون دین دانسته شده، و امربه معروف و نهی از منكر، مایه قوامِ بقیه احكام، و... . در این میان انتظار فرج، افضل اعمال شمرده شده است. چرا انتظار، چنین جایگاهی دارد؟ به ویژه اگر توجّه كنیم كه در بقیه موارد، فعل ایجابی و اقدام صورت میگیرد؛ اما ظاهراً انتظار، فعل سلبی و اقدام نكردن و منتظر ماندن است. چگونه كاری نكردن مهمترین و برترین كار دانسته شده است؟
3. یكی از مباحثی كه امروزه جدّی مطرح میشود، بحث جهانیشدن است و میدانیم حكومت مهدی(عليه السلام) نیز حكومت جهانی است. قیام او فلسفهای جهانی دارد و الگوی اسلامی جهانیشدن را میتوان همان حكومت مهدی(عليه السلام) دانست. اگر از این زاویه نگریسته شود، آیا جهانیشدن رنگ و بوی دیگری نخواهد گرفت و در آن صورت، وظیفه ما در قبال آنچه امروزه به صورت جهانیشدن مطرح شده، چیست؟
گذشته از اینگونه پرسشها كه در خصوص اصل مهدویت و انتظار مطرح است، خود مفهوم انتظار، در درون خود نیز با چالشهایی جدّی مواجه است كه شاید مهمترین آنها این باشد كه با توجه به اینكه در احادیث آمده ظهور، زمانی رخ میدهد كه جهان پر از ظلم شده باشد، آیا هرگونه تلاش اصلاحی عملاً ظهور را به تاخیر نمیاندازد؟ اگر باید منتظر ظهور بود، پس باید از اقدامات اصلاحی دست برداشت و این به معنای نفی وظایف اجتماعی است كه در دین بر دوش انسان گذاشته شده است (نظیر امر به معروف و نهی از منكر)، و اگر قرار است به آن وظایف عمل كنیم، دیگر چگونه میتوان منتظر بود؟ به بیان دیگر اگر قرار است سیر بشر با این اصلاحات ما، سیر تكاملی باشد، این سیر به همین ترتیب به آخر میرسد و دیگر چه نیازی به ظهور مهدی؟
اینها و سؤالاتی از این دست، نگاهی دوباره و عمیق به مسأله مهدویت در اسلام را میطلبد كه میتوان كلّ مسأله را در این جمله خلاصه كرد: از ما خواسته شده: انتظار ظهور و قیام مهدی(عليه السلام) را داشته باشیم، و مسأله ما این است كه چرا و چگونه؟
در این مقاله قصد داریم با استفاده از اندیشههای شهید مرتضی مطهری پاسخ این سؤال را به دست آوریم.
سؤال از چرایی، دوگونه پاسخ میتواند داشته باشد: یك بار، سؤال چرایی، سؤال از علل شیء است و اینجا باید به تبیین فلسفه مهدویت پرداخت؛ یعنی سؤال از اینكه چرا باید منتظر بود، به این برمیگردد كه چرا قیام مهدی ضرورت دارد كه انتظار آن ضرورت داشته باشد؟ پاسخ دیگر، پاسخ از طریق نتایج (معلولات شیء) است؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا منتظر بودن، این آثار را برای ما به همراه دارد؛ امّا بحث از چگونگی، بین این دو نحوه چرایی قرار میگیرد. این بحث از طرفی متفرّع بر فلسفه مهدویت است؛ زیرا برای معلوم شدن چگونگی انتظار ابتدا باید متعلَّق آن معلوم شود. روشن است كه انتظار حمله دشمن را داشتن، چگونگیای غیر از انتظار ورود میهمان داشتن را اقتضا میكند. اینجا پس از شناخت ضرورت و فلسفه قیام موعود جهانی است كه میتوان به این پرداخت كه این قیام چگونه تحوّلی در تاریخ و جامعه بشری است و چگونه انتظاری را از ما میطلبد. از طرف دیگر، زمانی میتوان سخن از آثار و نتایج این انتظار به میان آورد كه چگونگی این انتظار معلوم شده باشد تا بگوییم چنین انتظاری چنان ثمرهای خواهد داشت.
بدین ترتیب بحث را در سه بخش ادامه میدهیم: در بخش اوّل (فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار) و سوم (ثمرات انتظار)، درباره چرایی انتظار سخن خواهیم گفت و در بخش دوم (نحوه انتظار و وظیفه ما) در خصوص چگونگی آن.
بخش اوّل: فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار
در فلسفه اسلامی، قاعدهای به نام قاعده تلازم حد و برهان وجود دارد. به اقتضای این قاعده، هرگونه برهانی كه بر مسالهای اقامه شود، به شناخت (حد) بهتر آن خواهد انجامید و بالعكس. (ابراهیمی دینانی، 1372: ج 3، ص 240 ـ 249). این بحث ما نیز بر همین روش مبتنی است؛ یعنی اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یك راه این است عللی كه ضرورت مهدویت را ایجاب كرده، بررسی كنیم. به نظر میرسد مهمترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفه بعثت انبیا است كه فلسفه خلقت نیز هست (مطهری، 1372 الف، ص 69 ـ 73). فلسفه خلقت، عبادت و عبودیت است كه حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است و فلسفه بعثت نیز طبق آیات متعدّدی از قرآن كریم، توحید و عدالت اجتماعی معرّفی شده كه مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است (همان: ص 74 ـ 85)، و مهمترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پركردن زمین از عدل و قسط است؛ امّا چنانكه گفته شد، اگر قرار است عدالت كامل در آخرت محقّق شود، دیگر چه اصراری هست كه در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت و آخرت برمیگردد كه در چند بند توضیح میدهیم:
1. جایگاه انسان در نظام آفرینش:
از منظر قرآن كریم، انسان به زمین نیامده كه در زمین بماند؛ بلكه آمده تا مسیر حركت به سوی خدا را طی كند و به مقام شایسته خویش كه همان مقام خلیفه اللّهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آنگونه كه ملائكه پنداشتند، فقط موجودی نیست كه در زمین فساد و خونریزی كند؛ بلكه سكّه وجودش، روی دیگری دارد كه همان فلسفه آفرینش او است و در واقع آنچه در انسان اصالت دارد، همان ارزشهای متعالی وجود او است (همان، ص 52 ـ 54).
2. اصل فطرت:
با توجّه به مطلب پیشین، انسان موجود خنثا نیست كه صرفاً تحت تاثیر عوامل خارجی واقع شود؛ بلكه در ذات خود، شخصیت واقعی و جهتگیری حقیقی به سمت كمال دارد كه این جهتگیری، همان فلسفه اصلی وجود او است و امری است كه میتوان روی آن سرمایهگذاری كرد (مطهری، 1375). این سرمایه اوّلیه به قدری اهمیت دارد كه وجود هرگونه باطلی كاملاً تبعی و طفیلی این سرمایه حق است و در عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلكه همه باطلها در اثر افراط و تفریط در حق پدید میآیند و هویت مستقلی ندارند (مطهری، 1372 ب، ص 35 ـ 37). به بیان دیگر، انسان یك ظرف خالی محض نیست كه از بیرون و تحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلكه بذر یك سلسله بینشها وگرایشها در نهاد او نهفته است و بدین سبب انسان باید پرورش داده شود، نه اینكه مانند یك مادّه صنعتی، ساخته شود (مطهری، 1371: ص 35).
3. رابطه فرد و جامعه:
در اسلام، هم فرد اصالت دارد و هم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است كه جامعه را فقط اعتباری و قراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است كه هیچگونه اصالت و هویتی برای فرد قائل نباشد؛ بلكه باید گفت:
افراد انسان كه هر كدام با سرمایهای فطری و سرمایهای اكتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی میشوند، روحاً در یكدیگر ادغام میشوند و هویت روحی جدید كه از آن به روح جمعی تعبیر میشود، مییابند. این تركیب یك نوع تركیب طبیعی مخصوص به خود است كه برای آن شبیه و نظیری نمیتوان یافت. این تركیب از آن جهت كه اجزا در یكدیگر تاثیر و تأثّر عینی دارند و موجب تغییر عینی یكدیگر میگردند و اجزا هویت جدیدی مییابند، تركیب طبیعی و عینی است؛ امّا از آن جهت كه كل و مركّب به عنوان یك واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مركّبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مركّبات طبیعی، تركیب، تركیب حقیقی است؛ زیرا اجزا در یكدیگر تاثیر و تاثّر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر میگردد و مركّب هم یك واحد واقعی است؛ یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد و كثرت اجزا تبدیل به وحدت كل شده است؛ امّا در تركیب جامعه و فرد، تركیب، تركیب واقعی است؛ زیرا تاثیر و تأثّر و فعل و انفعال واقعی رخ میدهد و اجزای مركّب كه همان افراد اجتماعند، هویت و صورت جدید مییابند؛ امّا به هیچ وجه، كثرت تبدیل به وحدت نمیشود و انسان اكمل به عنوان یك واحد واقعی كه كثرتها در او حل شده باشد، وجود ندارد. انسان اكمل، همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد
(مطهری، 1374، ص 27 ـ 26)؛
بنابراین، تحقّق سعادت فرد بماهو فرد، لزوماً به معنای تحقّق سعادت جامعه بماهو جامعه نیست؛ چرا كه هر دو اصالت دارند و زمانی میتوان واقعاً سعادت انسانی را محقّق شده دانست كه افزون بر سعادت فرد، سعادت جامعه نیز محقّق شود.
4. رابطه دنیا و آخرت:
آخرت باطن دنیا است بدین معنا كه عالم آخرت عالمی كاملاً مستقل نیست كه بعد از پایان زمانی دنیا،تازه آغاز شود؛ بلكه با نظر عمیق به آیات و روایات میتوان دریافت كه آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است و نه حتی رابطه علّی و معلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلكه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است كه در دنیا انجام میدادهایم (مطهری، 1373 الف، ص 201، و نیز 1373 ب، ص 30 ـ 32)؛ پس میتوان گفت: سعادت آخرتی، تجلّی باطنی و واقعی سعادت دنیایی است؛ بدین لحاظ كه در تعبیر قرآن كریم، انسانی كه از یاد خدا غافل باشد، گرچه انواع امكانات رفاهی در اختیارش باشد، باز زندگیاش سخت و ناخوشایند است و در مقابل، اولیای خدا هر قدر هم كه به لحاظ ظاهری در رنج و سختی باشند، در خوشی و آرامش كاملند. بدین ترتیب، برای تحقّق عدالت واقعی در قیامت باید هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی، انسانِ كمال یافته در دنیا وجود داشته باشد.
5. انواع كمال انسانی:
اعمال انسان در زندگیاش را میتوان از حیث چهار رابطه بررسی كرد: رابطه او با خود، با خدا، با دیگر انسانها، و با طبیعت؛ امّا میتوانیم با نظری دقیقتر بگوییم كه بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا و رابطه با دیگران.
همانگونه كه كمال انسانی از حیث رابطهاش با خدا مطرح است، از حیث رابطه انسانها با همدیگر نیز بحث رسیدن به كمال انسان، قابل بررسی است. بدین ترتیب میتوان گفت: به رغم اینكه پیامبر خاتم… كسی است كه به لحاظ فردی تمام مراتب كمال انسانی را پیموده است (الخاتَم مَن ختم المراتب بأسرها)، امّا هنوز لزوماً انسان تمام مراتب كمال خویش را سپری نكرده؛ زیرا این مراتب كمال را به لحاظ اجتماعی نیز باید بپیماید و البتّه این نقصی بر مقام پیامبر خاتم… نیست؛ بلكه نقصی بر مجموعه انسانها است كه هنوز آماده تحقق آن كمال جمعی نشدهاند. به بیان دیگر، با توجّه به اینكه جدا از فرد، جامعه هم اصالت دارد، به كمال رسیدن جامعه هم موضوعیت دارد و این به كمال رسیدن باید در عالم انسانی تحقّق یابد كه شاید فلسفه رجعت نیز همین باشد.
بدین ترتیب، همانگونه كه به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفهاللهی كه خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد كه آن مقام در او تحقّق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقّق مقام خلیفهاللهی باید جامعه كاملی در جهان پیدا شود. جالب اینجا است همانطور كه انسان به لحاظ فردی جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است (صدرالمتألهین شیرازی، 1410: ج8، ص347)، به لحاظ اجتماعی هم سیر حركتی او از نهادهای اقتصادی آغاز میشود و به نهادهای فرهنگی میانجامد:
انسان در اثر همه جانبه بودن تكاملش، تدریجاً از وابستگیاش به محیط طبیعی و اجتماعی، كاسته، و به نوعی وارستگی كه مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان، افزوده است و در آینده به آزادی كامل معنوی دست خواهد یافت (مطهری، 1371، ص37).
سیر تكاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادّی و شرایط اقتصادی ومنافع فردی و گروهی و به سوی هدفی بودن و مسلكی بودن و حكومت و اصالت بیشتر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدایی بیشتر تحت تاثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شكل گرفته و متأثر شده است؛ ولی اراده بشر مترقّی در اثر تكامل فرهنگ و توسعه بینش وگرایش به ایدئولوژیهای مترقّی، تدریجاً از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آنها را تحت تاثیر قرار داده است (مطهری، 1371: ص 48 و 49).
6. واقعی بودن آرمانهای اسلام:
نكته مهمّی در آموزههای اسلام هست و آن اینكه تمام آرمانهایی كه در اسلام مطرح شده، واقعی و عینی و دست یافتنی است. مكاتب جدیدی كه چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده و آرمانهایی را مطرح كردهاند، به طور عمده معترف بودهاند كه آرمان آنها از نوع ایدهآل است و توصیه آنها برای رسیدن به آن آرمان، صرفاً توصیه روشی است؛ یعنی بكوشید حتّیالامكان به آن سمت و سو بروید؛ هر چند معلوم است كه آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است. در واقع مدینههای فاضله آنها، اتوپیایی نبوده كه واژه ایدهآل ترجمه دقیقی از آرمان آنها است؛ امّا آرمانهای اسلامی، صرفاً ایدهآل و غیر عینی نیست. اسلام، انسان را تا حدّ خلیفهاللهی میخواهد و قبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اكرم… و امیر مؤمنان(ع)) به جامعه بشری عرضه میكند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسانها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما میخواهد جامعهای با عدالت كامل در دنیا برقرار كنیم، تحقّق آن را هم امری واقعی میداند، نه صرفا همچون آرمانی دست نیافتنی.
7. تقابل حقّ و باطل و غلبه نهایی حق:
هر چند در مجموع، حركت تاریخ، تكاملی است، ولی سیر تكاملی آن جبری و لایتخلّف نیست و چنین نیست كه هر جامعهای در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود كاملتر بوده باشد. نظر به اینكه عامل اصلی این حركت، انسان است كه موجودی مختار و آزاد و انتخابگر میباشد، تاریخ در حركت خود نوسانات دارد؛ ولی در مجموع خود، یك خط سیر تكاملی را طی كرده و میكند (مطهری، 1371، ص 47 و 48).
به بیان دیگر، از ویژگیهای انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است كه هدفی جز امر فردی و محدود و موقّت ندارد و گرایشهای متمایل به بالا كه میخواهد از حدود فردیت خارج شود و همه بشر افراد را در برگیرد. نبرد درونی انسان كه قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروههای انسانها هم كشیده میشود؛ یعنی نبرد میان انسانهای كمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده با انسانهای منحط و حیوان صفت، كه قرآن كریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعكس كرده است (همان: ص 38 و 39).
در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجاً بیشتر جنبه عقیدتی و مسلكی پیدا كرده و میكند و انسان تدریجاً از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل كمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی و جامعه آرمانی نزدیكتر میشود تا آنجا كه در نهایت امر، حكومت و عدالت، یعنی حكومت ارزشهای انسانی كه در تعبیرات اسلامی از آن به حكومت مهدی تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حكومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند (همان، ص 44).
نكته جالب توجّه اینكه بر اساس پارهای از احادیث، قیام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ زمانی رخ خواهد داد كه سعید و شقی به نهایت كار خود رسیده باشند (همان، ص 66)؛ یعنی هر چه این حركت تاریخ به جلو میرود، هم شقی شقیتر و هم سعید سعیدتر میشود، و چنین جامعهای است كه میتواند زمینهساز قیام نهایی حق و باطل شود.
8 . ایمان به غیب و امدادهای غیبی:
نكته بسیار مهمّی كه در این جنگ حق و باطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است كه نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست كه در برابر عمل خوب و بد واكنش یكسانی داشته باشد و این همان چیزی است كه از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد میشود. قرآن كریم میفرماید: إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ینصُرْكُمْ (محمد (47): 7)، وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (طلاق (65): 2)، إِن یكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُواْ مِئَتَینِ (انفال (8): 65) و ... كه همگی حكایت دارد معادلات حاكم بر جهان، بسیار بیشتر از معادلات مادّی و عادی است كه با چشم سر مشاهده میشود كه یكی از این معادلات مهم، آمدن حضرت مهدی برای نبرد نهایی حقّ و باطل است و به تعبیر دقیق شهید مطهری: از مجموع آیات و روایات استنباط میشود كه قیام مهدی موعود (عج) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است (مطهری، 1371: ص68)، و این همان امداد غیبی است كه شامل جبهه اهل حق میشود. باید توجّه كرد كه در منطق قرآن كریم، شمول امدادهای غیبی نه تنها منافاتی با تلاش و حركت ما ندارد، بلكه اساساً، اگر ما بكوشیم، این امدادها از راه میرسند. اگر خدا را یاری كنید، خدا یاریتان میكند. در آیه وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى (انفال (8): 17) نمیفرماید تو كناری نشسته بودی و تیری از غیب آمد و به دشمن خورد؛ بلكه میفرماید آن تیری را كه تو پرتاب میكنی ما به هدف میزنیم كه اگر تو باشی و خودت، معلوم نیست آن تیر به هدف بخورد.
9. بعد از قیام مهدی(عج):
واپسین نكتهای كه در شناخت مهدویت ضرورت دارد، این است كه حكومت مهدی آغاز حركت اصلی انسان است، نه پایان كار، و این حُسن مهم آرمانهای اسلامی است. به تعبیر شهید مطهری، در هر مكتبی وقتی آرمانش محقّق شود، دیگر كار آن مكتب تمام میشود و میمیرد؛ امّا انسانی كه نبردهای با باطل را به اتمام رسانده، هنوز اصل فاستبقوا الخیرات جلو چشمش خودنمایی میكند. او كه نقصها را برطرف كرده، تازه در ابتدای سیر صعودی خود است كه باید بالا رود و این سیر، منتها و نهایت ندارد و هرچه بالا رود، در دستگاه هستی برای او امكان بالاتر رفتن هست (مطهری، 1372 الف، ص 57 و 58)، و شاید فلسفه رشد فوقالعاده علمی و معنوی مردم در عصر ظهور همین نكته باشد.
بخش دوم: چگونگی انتظار و وظیفه ما
گفتیم انقلاب مهدی(عج) تحوّلی عظیم در تاریخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد كه بر اساس هر یك، انتظار، معنای خاصّی مییابد. یك دیدگاه این است كه تحوّلات تاریخی ضابطهمند نیست یا اگر ضابطهمند است، اراده انسانی درآن نقشی ندارد و بر روند تاریخ، جبری حاكم است. كسی كه معتقد باشد تحوّلات تاریخی ضابطهمند نیست، باید قائل شود به اینكه این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قیام مهدی(عج) را هم نمیتوان تحلیل كرد؛ آنگاه انتظار، یعنی منتظر یك حادثه عجیب و غریب ماندن و كاری نكردن تا بلكه دستی از غیب برون آید و كاری بكند. اینجا است كه باب تأویلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز میشود و حتّی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم كمك كنیم. كسی هم كه قائل باشد تحوّلات، ضابطهمندند، امّا اراده انسانی در آنها نقشی ندارد نیز چارهای ندارد جز اینكه بگوید: كاری نمیتوان كرد و یگانه كار، حركت در همین سیر جبری است و باز هم در این منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رویكرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفاً ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستمها و تبعیضها ناشی میشود؛ آنگاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یكّهتاز میدان شود، این انفجار رخ میدهد و دست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون میآید (مطهری، 1371: ص 56 ـ 64).
دیدگاه دوم آن است كه تحوّلات تاریخی ضابطهمندند و اراده انسانی در آنها نقش دارند كه در بخش اوّل در واقع مبانی این دیدگاه را تبیین كردیم. در این دیدگاه نیز دوگونه تصویر وجود دارد كه شاید بتوان تفاوت دكتر شریعتی و استاد مطهری را در مسأله انتظار در این موضع دید. یك تصویر اگزیستانسیالیستی است كه در این تصویر، اراده انسان نقش بسیار مهمّی دارد؛ امّا هدفی ورای انسان قائل نیست و معتقد است كه خود انسان باید هدف برای خود بیافریند (مطهری، 1372 الف: ص 51 ـ 46). در واقع از دید آنها، پذیرش هر هدفی ورای انسان و حركت انسان به سمت آن هدف مستلزم از خود بیگانگی است؛ پس از پیش نباید هیچ هدفی را برای انسان قائل شد؛ بلكه هر كسی هر هدفی دلش میخواهد برای خود برگزیند و به سمت آن حركت كند؛ امّا اشكالات این تصویر اگر بیشتر از دیدگاه قبل نباشد، كمتر نیست. مهمترین اشكالش این است كه اصلا آفریدن ارزش به معنای دقیق كلمه سخنی بیمعنا است. آیا به واقع معقول است كه انسان فرض كند در مقابلش هدفی هست؛ آنگاه به سمت آن هدف فرضی و برای رسیدن به آن حركت كند. این مثل كار بت پرستها است كه بت را میآفریدند و بعد میپرستیدند و انسان داستان آن مرد سادهلوح را به یاد میآورد كه برای رهایی از آزار بچهها به آنها گفت: در كوچه بالاتر آش نذری میدهند و وقتی بچهها به آن سمت دویدند، با خود گفت شاید واقعاً آش میدهند و خودش هم به آن سمت حركت كرد. هدف فرضی معنا ندارد، هدف باید واقعی باشد؛ امّا در عین حال برگرفته از عمق وجود خود آدمی باشد به نحوی كه حركت به سمت آن، حركت كمالی برای خود تلقّی شود، نه حركتی به سمت از خود بیگانگی. در هر حال، در این تصویر انتظار به معنای اعتراض همیشگی به هر وضعی است و مستلزم اصالت انقلاب است؛ یعنی اگر هیچ هدف خاص و معینی قبول نشود، آنگاه به هر حالتی انسان باید معترض باشد و هیچ هدفی را كه عدهای پذیرفتهاند نپذیرد؛ زیرا دیگر انتظار به پایان خواهد رسید، و به نظر میرسد دیدگاه دكتر شریعتی در كتاب انتظار، مكتب اعتراض چنین مبنایی داشته باشد.
در تصویر دوم از دیدگاه باید گفت: درست است كه اراده انسانی نقش مهمّی در تحولات تاریخی دارد؛ امّا با توجّه به اصالت فطرت و جهتگیری واقعی درون انسان به سمت هدف واقعی، این انتظار معنای خاصّی مییابد، و آن اوّلاً قبول این است كه حق از باطل قابل تشخیص است و ثانیاً وظیفه اصلی منتظر تقویت دائم جبهه حق و تلاش برای مشخّصتر كردن مرز حق و باطل برای به ثمر رسیدن آن نبرد عظیم جهانی خواهد بود. بدین معنا، انتظار، هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلكه فعل ایجابی است كه بر تمام افعال ما سایه میافكند و بدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است.به لحاظ فردی كسی میتواند واقعاً منتظر حكومت عدل باشد و آرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند كه خودش با عدل خوگرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد. كسی میتواند منتظر عدل جهانی باشد كه عدل را دوست داشته باشد و كسی كه عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود و این است كه گفتهاند: منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند. به لحاظ اجتماعی نیز هر حركت اصلاحی كه در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی و تدریجی نه تنها محكوم نیست، بلكه به نوبه خود، آهنگ حركت تاریخ را به سود اهل حق تند مینماید و بر عكس، فسادها، تباهیها و فسق و فجورها كمك به نیروی مقابل است و آهنگ حركت تاریخ را به زیان اهل حق كُند میكند؛ بنابراین در این بینش آنچه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یك میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یك دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و ... مراقبت گردد و هر چه بیشتر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر و سالمتر و احیاناً زودتر تحویل میدهد (مطهری، 1371: ص 47).
بدین معنا، وظیفه كلّی ما در برابر مسأله جهانی شدن نیز روشن میشود. جهانیشدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حكومت عدل جهانی كه مقدّمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت كرد و این همان سخن امام خمینی(ره) است كه ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم كرد؛ البتّه باید توجّه داشت كه تقویت این جبهه پیش از آنكه تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است كه باید حق و عدل را هر چه واضحتر و صیقلیتر آشكار كرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛ به گونهای كه مردم بتوانند حكومت عدل را تحمّل كنند! خوب است به این نكته توجّه كنیم كه حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ بالاتر از حضرت علی نیست؛ پس ویژگی مهمّ حكومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمیگردد؛ بلكه به قابل برمیگردد؛ یعنی در زمان مهدی(عج) مردم به حدّی از بلوغ فكری رسیدهاند كه بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند كه میكوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان كنند و به جای آن باطلی كه با حق مخلوط شده، به خورد آنها بدهند؛ امّا مردمی كه درك صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتّی حكومت علی(ع) نیز بر آنها تنگ میآید؛ هرچند كه نمیدانند. به تعبیر امیرمؤمنان من ضاق علیه العدل فالجور علیه اُضیق (نهجالبلاغه، خطبه 15).
با توجّه به آنچه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهی دوباره به حدیث معروفی بیندازیم كه میگوید ظهور در زمانی رخ میدهد كه زمین پر از ستم شده باشد كه این حدیث چگونه با مباحث پیشین قابل جمع است. میتوان چنین گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، شرح مذكور كه میگفت باید به شیوع ظلم كمك كرد، از این پندار ناشی بوده كه شیوع ظلم، علتِ ظهور است؛ در حالی كه علّت ظهور این است كه مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق و باطل و تقویت جبهه حق) آماده شده باشد. برای اینكه تفكیك مفهوم علامتِ شی و علّت شی بهتر مشخّص شود میتوان از این تمثیل استفاده كرد.
فرض كنید در یك ایستگاه قطار، تابلویی درست كردهاند كه یك دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام میكند، و البتّه بعد از این اعلام، قطار میآید. در اینجا این اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، و اگر ما بخواهیم به آمدن قطار كمك كنیم، باید به موتور محرّك قطار بیندیشیم، نه به دست كاری كردن در تابلوِ مذكور. ما هر قدر تابلو را تغییر دهیم، به خودی خود تأثیری در آمدن قطار ندارد.
بحث شیوع ظلم نیز این گونه است و از اینگونه علامتها كه خودشان علّت نیستند، در خصوص ظهور موارد متعدّدی گفته شده است؛ نظیر مثلاً آمدن دجال. همان طور كه معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یك نفر به نام دجال بیابیم و از او حمایت كنیم كه اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
ثانیاً آنگونه كه استاد مطهری هم متذكّر شده، در این حدیث تكیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است كه مستلزم گروه مظلوم است و میرساند كه قیام مهدی(عج) برای حمایت مظلومانی است كه استحقاق حمایت دارند. بدیهی است كه اگر در حدیث گفته شده بود زمین را پر از ایمان و صلاح و توحید میكند، بعد از اینكه پر از كفر و شرك و فساد شده بود، مستلزم این نبود كه لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت بود كه میشد استنباط كرد كه قیام مهدی موعود برای نجاتِ حقِّ از دست رفته و به صفر رسیده است، نه برای نجات گروه اهل حق ـ ولو به صورت یك اقلیت. (مطهری، 1371: ص 66).
ثالثاً به نظر میرسد با توضیحاتی كه در خصوص چگونگی تقویت جبهه حق داده شد (اینكه وظیفه مهم، بالا بردن درك مردم درباره عدل و تشخیص حق از باطل است) میتوان گفت: شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درك انسانها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آنها، یعنی شاید مقصود این است مردم به رشدی میرسند كه دیگر درك میكنند جهان پر از ظلم است و دیگر ظلم را تحمّل نمیكنند و برای همین منتظر عدل میشوند. برای اینكه مسأله بهتر روشن شود میتوان به تاریخ بشر نگاهی كرد؛ برای مثال مردم زمان فرعون در ظلمی بزرگ به سر میبردند؛ امّا میتوان گفت: اعتراض جدّی به این ظلم نداشتند و گویی كه به آن وضع راضی بودند یا حتّی برای اینكه مقایسه بهتر شود اگر میزان ظلمی كه در كلّ جهان حدود 50 سال پیش میرفت را با ظلم امروز مقایسه كنیم، شاید مقدارش بیشتر نشده باشد؛ امّا حسّاسیت مردم جهان به ظلم بیشتر شده است. جنایاتی كه امریكا در ویتنام انجام داد، شاید به مراتب شدیدتر از جنایاتی باشد كه امروزه در عراق مرتكب میشود؛ امّا اعتراض جهانی كه امروزه به این جنایات میشود، در آن روز به آن جنایات نمیشد.
رابعاً كنار این حدیث، احادیث دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینكه ظهور تحقّق نمیپذیرد، مگر اینكه هر یك از شقی و سعید به نهایت كار خود برسد؛ یعنی سخن در این است كه هر دو گروه به نهایت كار خود میرسند نه اینكه فقط اشقیا به نهایت درجه شقاوت برسند. همانطور كه در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق میشوند. معلوم میشود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینههایی عالی وجود دارد كه چنین گروهی را پرورش داده است. این خود میرساند كه نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كمّیت قابل توجّه نباشند، از نظر كیفیت ارزندهترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهداء. افزون بر این كه از نظر روایات اسلامی، در مقدّمه قیام و ظهور امام، یك سلسله قیامهای دیگر از طرف اهل حق صورت میگیرد كه به طور قطع اینها نیز ابتدا به ساكن و بدون زمینه قبلی رخ نمیدهد و حتی در برخی روایات سخن از دولتی از اهل حق است كه تا قیام مهدی ادامه مییابد (مطهری، 1371: ص 67).
بخش سوم: آثار انتظار
در خصوص اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی جهانی دو نوع اثر را میتوان بررسی كرد: اوّل آثار عملی كه بر این باور مترتّب است؛ یعنی اگر به ظهور مهدی اعتقاد داشته باشیم، چه كار باید بكنیم. این همان بحث انتظار بود كه در بخش پیشین گذشت. دسته دوم آثاری است كه به لحاظ نظری و گرایشی بر این اعتقاد مترتّب است كه به این لحاظ میتواند پاسخی دیگر به چرایی بحث انتظار باشد؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا انتظار واقعی كه شرحش در بخش قبل گذشت، این آثار را در جان آدمی به ارمغان میآورد كه اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره میكنیم:
1. تحقّق خوف و رجای معقول در تمام تلاشهای اجتماعی.
1 ـ 1. رجای معقول (خوشبینی به آینده بشر):
درباره آینده بشر نظرات مختلف است. برخی میگویند شر و فساد و بدبختی، لازمه لاینفك حیات بشری است و لذا زندگی بیارزش است و عاقلانهترین كارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است.برخی هم معتقدند: بشر در اثر پیشرفت حیرتآور تكنیك و ذخیره كردن انبارهای وحشتناك وسایل تخریبی، به مرحلهای رسیده كه بیش از یك گام با گوری كه با دست خود كنده فاصله ندارد؛ در حالی كه در منظر ما، ریشه فسادها و تباهیها نقص روحی و معنوی انسان است. انسان هنوز دوره جوانی و ناپختگی را طی میكند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكری و اخلاقی و معنوی پیش میرود. نه شر و فساد لازم لاینفك طبیعت بشر است و نه جبر تمدّن، فاجعه خودكشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد؛ بلكه جریان مبارزه حقّ و باطل ادامه مییابد و جلو میرود تا آنجا كه در نهایت منجر به حكومت عدل حضرت مهدی(عج) خواهد شد و چنین نیست كه زحمات اصلاحگران به سرانجام نرسد (مطهری، 1371: ص 59 و 60، و نیز 1372 الف: ص 58).
انسان در حالت عادی وقتی فراوانی ظلم و فساد و غلبه ظاهری ظالمان را در جهان میبیند، گاه با خود میاندیشد كه آیا میتوانیم در مقابل این موج عظیم كاری از پیش ببریم و وعده ظهور به ما میگوید كه همه كارهای شما به سرانجام میرسد: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ (انبیا (21): 105).
1 ـ 2. خوف معقول ( امید واهی نداشتن به تلاشهای خود): وعده منجی جهان در عین حال به ما میگوید كه به تلاشهای خودتان فی نفسه امید نامحدود نداشته باشید؛ یعنی از خودتان انتظار نداشته باشید كه كلّ عالم را به تنهایی اصلاح كنید. اقدامات شما شرط لازم برای اصلاح جهانی است؛ امّا شرط كافی نیست؛ یعنی خلاصه جامعه بشری در سیر تكاملیاش از مهدی بینیاز نخواهد بود.
2. توجّه به كیفیت به جای توجّه به كمیت: در تلاشهای اجتماعی آنچه مهم است، تقویت فرهنگی و معنوی جبهه حق است كه این اقدام كیفی است، نه كمّی؛ یعنی آنچه مقدّمه ظهور است این نیست كه به لحاظ شناسنامهای تعداد مسلمانان یا شیعیان افزایش یابد؛ بلكه آنچه اولویت بیشتری دارد، این است كه انسانها تشنه حقیقت و عدالت شوند؛ پس تعداد یاران اوّلیه و اصلی حضرت شاید كم باشد؛ امّا چنانكه گفتیم، به لحاظ كیفیت در زمره برترین انسانهایند كه هر یك میتواند انقلابی در جانها ایجاد كند. به تعبیر یكی از بزرگان، یاران مهدی(عج) اشخاصی از سنخ امام خمینی(ره) یا بالاتر از او خواهند بود. در واقع اینكه خوبان هم باید به نهایت كار خود برسند، تاكید مهمّی است بر اینكه بیش از كمّیت به كیفیت باید اندیشید.
3. خروج از پارادایمهای رایج در تفكر غربی: دوره جدید، دوره سیطره فرهنگی جهان غرب بر عالم است و منتظر واقعی انسانی است كه تحت این سیطره واقع نمیشود. ما امروزه بسیاری از سخنان، گرایشها، رفتارها و ... را به گونهای تنظیم میكنیم كه در جهان مدرن و با الگوهای مدرن مقبولیت داشته باشد. از باب نمونه میتوان به همین مسأله جهانیشدن اشاره كرد؛ در حالیكه معتقد به ظهور مهدی، با معادلاتی رفتار میكند كه در ظرف محدود معادلات دنیایی رایج در جهان مدرن نمیگنجد؛ بدین سبب، تمام معادلات آنها را به راحتی به هم میریزد كه باز در این زمینه, نگاهی به سیره زندگانی امام خمینی(ره) میتواند عبرت آموز باشد.
منابع و مآخذ:
1. قرآن كریم .
2. نهجالبلاغه. تصحیح محمد دشتی، مؤسّسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، اول 1364ش.
3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین. قواعد كلی فلسفی در فلسفه اسلامی. تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، دوم، 1372ش، ج3.
4. جوادی آملی، عبدالله. رحیق مختوم شرح حكمت متعالیه، قم، مركز نشر اسراء، اول، 1375ش، بخش پنجم از جلد اول.
5. سوزنچی، حسین. حل پارادوكس آزادی در اندیشه شهید مطهری، قبسات، زمستان 1382 و بهار 1383، ش 30 و 31.
6. شریعتی، علی. انتظار مكتب اعتراض، تهران، نشر الهام، 1362ش.
7. صدر المتالهین شیرازی. محمد بن ابراهیم قوام، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چهارم، 1410ق، ج 8.
8. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، دوم 1422ق.
9. طباطبایی، سید محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، صادق لاریجانی، تهران، انتشارات الزهرا، 1363ش.
10. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن. قم، دفتر نشر اسلامی،1375ش.
11. مطهری، مرتضی، انسان كامل، تهران: صدرا، اوّل، 1367ش، الف.
12. امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران؛ صدرا، سوم 1367ش،ب.
13. پانزده گفتار، تهران، صدرا، اوّل، 1380ش.
14. تكامل اجتماعی انسان، به ضمیمه هدف زندگی و ... . تهران، صدرا، هفتم، 1372ش، الف.
15. حق و باطل تهران، صدرا، سیزدهم، 1372ش ب.
16. سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، پنجم، 1369.
17. سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، نهم، 1370.
18. سیری در نهجالبلاغه، تهران، صدرا، نهم، 1372 ج.
19. عدل الهی، تهران، صدرا، هشتم، 1373 الف.
20. فطرت، تهران، صدرا، چهارم، 1372 د.
21. قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، تهران، صدرا، دوازدهم، 1371.
22. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج5، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، هفتم، 1374.
23. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج6، زندگی جاوید یا حیات اخروی، تهران، صدرا، هشتم، 1373