گفت و گو با شمشیر
«همین است که ما میگوییم.» اگر این جمله را خلاصة آیین وهابیت بدانیم، گزاف نگفتهایم، چراکه این عده فقط خود را موحّد میدانند و به گفته شیخ احمد زینی دحلان، وهابیها هیچ کس را موحدّ نمیدانند مگر کسی که از تمام گفتههای آنها پیروی کند!1 و چنانچه باب گفت و گو باز شود، سیل «أیها المشرک»، «اعداء الله» و «اعداء التوحید»چنان سرازیر میشود که گاه از طرح بحث جز پریشان خاطری، چیزی عاید نمیشود.
مؤسس این مذهب میگوید: «کسی که در کفر شیعه شک کند کافر است»2، حال آن که خود، پیرو ابن تیمیهای بود که با آن همه غلو و عداوت نسبت به شیعه، آنها را مسلمان میشمرد و به صراحت میگفت: آنها کافر نیستند.3 محمد بن عبدالوهاب میگوید: «هر کس یک فرد صحابی از صحابه پیامبر(ص) را لعن کند، کافر است»4، در حالی که به گفته ابن فرحان مالکی، معاویه بنابر تصریح صحیح مسلم دستور سبّ حضرت علی(ع) را صادر کرد. آیا با این حال معاویه مسلمان بود؟!5
حکم تکفیر و دایره احکام و افتای وهابیون هر چند بیشتر به مظاهر شرک نزد اینان - مانند توسل، شفاعت، تبرّک و... - بازگشت میکند، اما این بیراهه ناشی از تفسیر و بدفهمی مباحث توحیدی است. کجفهمی از واژگانی چون اله، شرک و عبادت و در پی آن دعا و شفاعت و بدعت، مبانی تفکر اینان را تشکیل میدهد.
عالمان شیعی و پیشتر و بیشتر از آنها اهلسنت، تفکر وهابیان و به طور عمده محمدبن عبدالوهاب را مورد نقد و بررسی قرار دادهاند. خشونت و تعصب این عده، آنقدر بیوجه و منطق است که از میان وهابیون نیز گروهی به انتقاد برخاستهاند و اکنون وهابیان را به دو شاخه سلفیهای متعصب و تندرو و وهابیهای معتدل و اهل گفت و گو تقسیم کرده است.6 هر چند فراگیری وهابیت سلفی بیش از گروه دیگر است، اما قرائن نشان از «پایان تاریخ» این گروه تندرو میدهد.
حسن بن فرحان مالکی که خود وهابی است، در کتاب «داعیه و لیس نبیاً» در نقد وهابیت و افکار محمد بن عبدالوهاب، به این حقیقت اعتراف میکند که وهابیت تندرو و خشونت طلب، تکفیر ستمگرانه را به اوج خود رسانده و بر هر دانشمند و شهروند سعودی لازم است آنچه را که موجب خروج ما از این خشونتها و تکفیرهاست، انجام دهد.
او حتی در کتاب خود به اعمال خشونتها علیه مردم عراق تصریح کرده، مینویسد: «در این هنگام که این سطور را رقم میزنیم...هر روز دهها و گاه صدها نفر به وسیله اتومبیلهای بمب گذاری شده طعمة این خشونت لجام گسیخته میشوند که بسیاری از آنها جنبة انتحاری دارد و نشان میدهد کار کسانی است که خود را مسلمان و همه را کافر میپندارند و جان و مالشان را مباح میشمارند. اینها محصول همان تعلیمات مکتب شیخ است که از حجاز به اردن و از اردن به عراق آمده است».7
وی همچنین با اشاره به خشونتهای مناطق مختلف عربستان، مینویسد: «افرادی که این خشونتها و انفجارها را آفریدند، افراد بیگانهای نیستند که از سرزمینهای دیگر به حجاز آمده باشند، بلکه همان وهابیهای حجاز هستند و اگر بگوییم همگی از فرهنگ شیخ و تعلیمات او الهام گرفتهاند، راه دوری نرفتهایم». او در پاورقی کتاب خود حتی به کمکهای اقتصادی غربیها به ویژه امریکا و اسراییل غاصب، تصریح میکند و آن را زمینهساز اینگونه خشونتها میداند.8
غیر ما کافر است...
وهابیانی که از تفکر محمد بن عبدالوهاب پیروی میکنند، «کشف الشبهات»9 او را معیار سنجش در برخورد با دیگران میدانند و فقط به آیاتی که در این کتاب آمده است، برای اثبات و تبلیغ عقاید خود، استشهاد میکنند و مدعیاند تنها این آیات از محکمات هستند10 و دیگر آیات از متشابهات؛ محکمات مورد نظر خود را نیز تفسیر به رأی میکنند.
حسن بن فرحان مالکی که خود وهابی مسلک است، مینویسد: «بعضی از پیروان شیخ چنین میپندارند که او وحید عصر خود در علم و دانش بود و تمام کشورهای اسلامی که دعوت وهابیت را نپذیرفتند، بلاد شرک و کفر است و تمام علمای این کشورها، جاهلانی هستند که هیچ چیز از اسلام نمیدانند!»11
محمدبن عبدالوهاب، مخالفان و منتقدان خود را چنین یاد میکند: «آنها میخواهند مردم را از دین خدا و رسولش دور سازند».12 به اعتقاد وی، اهل مکه و مدینه در آن روز که مذهب وهابیت را نپذیرفته بودند، همه کافر بودند!13 این عده (سلفیها) برداشت خود از شرک و توحید را بر دیگران تحمیل میکنند، هرچند به بهای قتل و غارت اموال باشد. جنایت کربلا در سال 1216 یعنی ده سال پس از محمد بن عبدالوهاب را حتی مورخان سعودی باز گفتهاند.14
عقیده تحمیل تنها درباره شیعیان جاری نمیشد. اهل سنت و بلکه خود وهابیها نیز از این جنایتها در امان نبودند.15 ایوب صبری سرپرست مدرسه عالی نیروی دریایی در دولت عثمانی مینویسد: «عبد العزیز بن سعود که تحت تأثیر سخنان محمد بن عبدالوهاب قرار گرفته بود، در اولین سخنرانی خود در حضور شیوخ قبایل گفت: ما باید همه شهرها و آبادیها را به تصرف خود درآوریم و احکام و عقاید خویش را به آنان بیاموزیم...
برای تحقق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنت را که مدعی پیروی از سنت سنیّه نبویّه و شریعت شریفه محمدیه هستند، از روی زمین برداریم. مشرکانی که خود را علمای اهل سنت قلمداد میکنند، از دم شمشیر بگذرانیم؛ به ویژه علمای سرشناس و مورد توجه را، زیرا تا اینها زنده هستند، همکیشان ما روی خوشی نخواهند دید. از این رهگذر باید نخست کسانی را که به عنوان عالم خودنمایی میکنند، ریشه کن و سپس بغداد را تصرف کرد».16
وی در جایی دیگر مینویسد: «سعود بن عبد العزیز در سال 1218ه .ق هنگام تسلط بر مکه مکرمه، بسیاری از دانشمندان اهلسنت را بی دلیل به قتل رسانید و بسیاری از اعیان و اشراف را بدون هیچ اتهامی به دار آویخت و هر که را در اعتقادات مذهبی ثبات قدم نشان داد، به انواع شکنجهها تهدید کرد. آن گاه منادیانی فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند: ادخلوا فی دین سعود و تظلوا بظلة الممدود».17 شاهد دیگر را میتوان بمب گذاریهای متعدد در عراق در صفوف اهل سنت و شیعه و حتی در عربستان سعودی در شهرهای ریاض و الخبر دانست.18
با این همه، حکومت وهابیان با همه مشرکان جهان دست دوستی داده است! رابطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حکومت سعودی که مهد پرورش وهابیت است و خود در سایه این مذهب ساختگی به قدرت رسیده است، با فتاوای شیوخ وهابی چه تناسبی دارد؟! در طول سال، میزبان - به عقیده ایشان - مشرکان سراسر دنیا میشوند که همگی برای زیارت بقیع و حرم پیامبر (ص) در زیباترین هتلها جای داده میشوند!
در حالی که اگر غیر خود را کافر و مشرک بدانند، بایست این آیه شریفه را خوانده باشند: «یا أیّها الّذین آمنوا انّما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا؛19 ای کسانی که ایمان آوردهاید! حقیقت این است که مشرکان ناپاکند، پس نباید از سال آینده به مسجد الحرام نزدیک شوند.»
مبنای فکری محمد بن عبدالوهاب
(توحید و شرک در وهابیت)
خلاصه سخنان محمد بن عبدالوهاب در رساله «کشف الشبهات» چنین است: - توحیدی که اسلام بدان دعوت کرده، توحید در عبادت است؛ زیرا مشرکان عرب توحید خالق را قبول داشتند و میگفتند عالم هم مخلوق خداست: «و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الارض لیقولنّ خلقهنّ العزیز العلیم؛20 و اگر از آنان بپرسی: آسمانها و زمین را چه کسی آفریده؟ قطعاً خواهند گفت: آنها را همان قادر دانا آفریده است»
و در جای دیگر میفرماید: قل من یرزقکم من السماء و الارض أمن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل أفلا تتقون؛21 بگو: کیست که از آسمان و زمین به شما روزی میبخشد؟ یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است؟ و کیست که زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده خارج میسازد؟ و کیست که کارها را تدبیر میکند؟ خواهند گفت: خدا پس بگو: آیا پروا نمیکنید؟»؛ پس مشرکان، منکر خالقیت و رازقیت و رب العالمین بودن خداوند نبودند، بلکه مشکل آنان شرک در عبادت بود. - مفهوم شرک آن است که انسان، غیر خداوند یگانه را بخواند و برای حل مشکلات به او پناه برد؛ در حالی که قرآن مجید میگوید: «فلا تدعوا مع اللّه أحداً».22
- چنانچه کسی از پیامبر اسلام (ص) یا هر کس از پیشوایان اسلام و صالحان شفاعت بطلبد، کار او شرک و جان و مال او بر موحدان مباح است! زیرا هر مشرکی مهدور الدم و المال و النساء است.
قرآن مجید میگوید: «بگو شفاعت یکسره از آنِ خداست. فرمانروایی آسمانها و زمین خاصّ اوست؛ سپس به سوی او بازگردانیده میشوید»؛23 و پیامبر(ص) سخن مشرکان را نپذیرفت که در اعتراض به پرستش بتها گفتند: «ما نعبد هم الاّ لیقربونا الی الله زلفی؛24 ما آنها را نمیپرستیم جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند.»
بررسی مفهوم اله
«من در آن وقت معنای لا اله الا الله را نمیدانستم و نیز دین اسلام را نمیفهمیدم... و نیز در بین مشایخم هیچ کس وجود نداشت که این معنا را درک کند. پس هر کس از علمای عارض گمان کند که معنای لا اله الا الله را فهمیده یا معنای اسلام را قبل از این وقت شناخته، یا گمان کرده که احدی از مشایخ این معنا را فهمیدهاند، دروغ و افترا بسته و امر را بر مردم مشتبه کرده است و خودش را به چیزی نسبت داده که در او نیست».25
این سخن مؤسس آیین وهابیت است که از توحید انحصاری خبر میدهد؛ توحیدی که دعوت به آن تنها با زبان شمشیر است. او همچنین میگوید: «علمای نجد و قضات آن منطقه، هیچ یک معنای لا اله الّا اللّه را نمیدانند و میان دین محمد(ص) و دین عمرو بن لحی (بت پرست معروف عصر جاهلیت) تفاوتی قائل نیستند، بلکه دین عمرو بن لحی را بهتر میشمرند»!26
تصور شیوخ وهابیت بر این است که مراد از «لا اله الّا الله»، تنها ناظر به توحید در عبادت است؛ چرا که «اله» به «معبود» تفسیر شده است. این تفسیر به دلیل آن بود که «اله»های پنداری، در ملل جهان مورد پرستش بودند. حال آنکه به طور دقیق، معبود از لوازم اله است، نه معنای آن.27 معنای حقیقی کلمه «اله»، همان الله و - در فارسی - خداست. گواه این سخن، کلام شریف «لا اله الا الله» است. چرا که اگر به معنای معبود باشد، جز خدا در جهان معبودهای دیگری نیز هستند،28 اما اگر به معنای الله باشد، جز «الله»، الله دیگری در جهان نیست. و این همان شعار وحدانیت است.
عبادت نیز رفتاری است که از اعتقاد به الوهیت سرچشمه میگیرد و اگر چنین اعتقادی نباشد، تعظیم و تکریم او هم عبادت نخواهد بود. خداوند آنگاه که دستور عبادت میدهد، به دنبال آن «جز او معبودی نیست» را ذکر میکند: «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره؛29 ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست.»
بر خلاف تصور وهابیون، شرک مشرکان، تنها در معبود قرار دادن بتها نبود، بلکه قرآن شریف، «اله» بودن بتها را دلیل شرک آنها میداند: «انّهم کانوا اذا قیل لهم لا اله الّا الله یستکبرون؛30 آنان - مشرکان - بودند که وقتی به ایشان گفته میشد: خدایی جز خدای یگانه نیست، تکبر میورزیدند!»؛ چون به الوهیت دیگر موجودات معتقد بودند.
همچنین در جایی دیگر میفرماید: «أم لهم إلهٌ غیر اللّه سبحان اللّه عمّا یشرکون؛31 آیا ایشان را جز خدای معبودی است؟ منزّه است خدا از آنچه - با او - شریک میگردانند»؛ و نیز در توصیف مشرکان میفرماید: «واتّخذوا من دون اللّه آلهه لّیکونوا لهم عزّاً32؛ و به جای خدا، معبودانی اختیار کردند تا برای آنان - مایه - عزت باشد.
در تمام این آیات، «اله» به معنای الوهیت و خدایی گرفته شده است و مشرکان - در عین آنکه آنان را مخلوق خدا میدانستند - از آن رو به الوهیت معبودهای خود معتقد بودند که برخی از کارهای خدای بزرگ به آنان سپرده شده و برای همین عمل آنها را پرستش و«عبادت» میکردند.33
و مشرکان زمان جاهلی تنها به همین دلیل که در عبودیت کسی را شریک خدا قرار داده بودند، مشرک بودهاند اگر نه آنان نیز به خالقیت و ربوبیت خداوند اعتقاد داشتند. هر چند قرآن شریف، مشرکان را به شرک در خالقیت نیز یاد میکند34 و «اله» دانستن بتها از سوی جاهلیت را، شرک میداند.35 مشکل مشرکان فقط این نبود که بت را «عبادت» میکردند، بلکه بتها را «ربّ» میدانستند.
شاعر عرب جاهلی در مذمت طایفه بنیحنیفه چنین گفته بود: «أکلت حنیفه ربّها عام التقحم و المجاعه / لم یحذروا من ربّهم سوء العواقب و التباعه؛36 طایفه بنی حنیفه خدای خود را در سال قحطی و سختی خوردند و از مجازات پروردگار خود (همان بت) نترسیدند». و یا دیگری که به رب بودن بتها، چنین تشکیک کرده است: «آیا بتی که روباه بر آن بول کند، رب است؟».37 مفهوم «اله» به عبادت محدود نمیشود و خالقیت و ربوبیت را نیز دربر میگیرد.
بررسی مفهوم شرک
شرک در لغت به معنای «شریک قرار دادن برای خدا در حاکمیت و ربوبیت»38 دانسته شده است و در توضیح آن گفتهاند: «شرک در دین دو گونه است: شرک عظیم که همان شریک و همتایی برای خدا قرار دادن است و شرک صغیر که در بعضی امور غیر خدا را مورد توجه قرار دهد».39 در آیین وهابیت، بدون توجه به معنای روشن شرک، درخواست و استمداد از غیر خدا را نیز شرک میدانند؛ بدون آنکه توجه داشته باشند
قرآن کریم از قول حضرت عیسی(ع) فرموده است: «و ابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله و انبئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم؛40 نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم به اذن خدا و مردگان را زنده میگردانم. و شما را از آن چه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم». وهابیان میگویند، شفاعت مانند روزی دادن و میراندن و زنده ساختن، حقّ خدا و فعلِ اوست. اما آیات دیگری که خداوند واسطه فعل خود را ملائک یا پیامبران میداند، نادیده میگیرند.
محمدبن علوی که از وهابیون است، خود در انتقاد از کسانی که میگویند: «مردم گاه از انبیا و صالحین چیزهایی میطلبند که جز خدا قادر بر آن نیست و این شرک است»، مینویسد: «این سخن ناشی از سوء فهم است نسبت به چیزی که از قدیم میان مسلمانان بوده است. مردم از آن بزرگواران میخواهند که آنها دعا کنند و از خدا بخواهند مشکل لاینحلی حل شود و در روایات معتبر اسلامی از این نوع تقاضاها از پیشگاه پیامبر(ص) بسیار دیده میشود، مانند درمان بیماریهای غیر قابل علاج، نزول باران، جوشیدن چشمه از انگشتان پیامبر(ص)، برکت یافتن غذای کم به گونهای که جمعیت زیادی از آن تناول کنند و مانند اینها...آیا اینها (وهابیان متعصب) معنای توحید و کفر را بهتر از پیامبر(ص) میفهمند؟ این سخنی است که هیچ جاهل، تا چه رسد به عالم، آن را تصور نمیکند».41
حسن بنفرحان در نقدی بر آرای محمد بن عبدالوهاب، مینویسد: قرآن به صراحت از متهم ساختن مسلمین و حتی کسانی که در ظاهر ادعای اسلام میکنند منع میکند: «و لا تقولوا لمن ألقی الیکم السلام لست مؤمناٌ»؛42و به کسی که نزد شما اظهار اسلام میکند، مگویید: تو مؤمن نیستی».
بررسی مفهوم عبادت
در آیین وهابیت، هر نوع خضوع و خشوعی، به معنای عبادت گرفته شده و هر کس در برابر غیر خدا چنین کند، مشرک است! اینان درخواست حاجت و شفاعت از پیامبران، پیشوایان دین و افراد صالح، همچنین تعظیم و تکریم صاحب قبر و یاری خواستن از رسول گرامی(ص) و اهلبیت آن حضرت را عبادت پنداشته، حکم کفر و شرک بر این عده جاری میکنند!
خضوع و اظهار ذلت، البته معنای لغوی «عبادت» است،43 اما از آنجا که قرآن شریف خضوع و خشوع را در موارد غیر خداوند نیز به کار برده و به آن امر کرده است، این معنا نمیتواند درباره «عبادت» صحیح باشد. مانند آنجا که قرآن شریف میفرماید: «واخفض لهما جناح الذّلّ من الرّحمة؛44 و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان - والدین – بگستر».
همچنین درباره سجدة فرشتگان بر آدم میفرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس أبی و استکبر و کان من الکافرین،45 و چون فرشتگان را فرمودیم: "برای آدم سجده کنید"، پس به جز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد، - همه - به سجده درافتادند». و نیز فرمود: «فسوف یأتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه أذلّة علی المؤمنین أعزّة علی الکافرین؛46 به زودی خدا گروهی - دیگر - را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان - نیز - او را دوست دارند. اینان با مؤمنان، فروتن - و - بر کافران سرفرازند.»
عبادت معنایی فراتر از آن چه وهابیان میپندارند دارد و در اصطلاح قرآن و حدیث به معنای خضوع و اظهار ذلت و ستایشی است که با اعتقاد به «اله» بودن و ربوبیت کسی که برای او خضوع کرده، همراه باشد.47 و چنانچه در آیات مذکور، اعتقاد به الوهیت و ربوبیت در ذلت و فروتنی در نظر گرفته شود، این عمل شرک است و عبادت غیر خدا محسوب میگردد: «ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کلّ شیء فاعبدوه؛48 این است خدا، پروردگار شما؛ هیچ معبودی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است. پس او را بپرستید.» در این آیه شریفه، عبادت، از شؤون خالقیت - علاوه بر الوهیت و ربوبیت - شمرده شده است.
عبادت و پرستش، از احساس بندگی سرچشمه میگیرد؛ اینکه انسان خود را مملوکِ کسی بداند که او مالک وجود و هستی، موت و حیات، رزق و روزی است و اختیاردار وضع قوانین و اداره زندگی دنیا و آخرت است. یعنی اعتقاد به «ربوبیت» را بر زبان خویش جاری کند و در عمل خویش با خضوع و خشوع آن را نشان دهد. چنین فردی بیشک عبادت کرده است. کدام یک از مسلمانان که مهر تکفیر وهابیت بر او خورده است، به ربوبیت، الوهیت و خالقیت نبیاکرم(ص) و صاحبان قبور اعتقاد دارد؟!
تفکر وهابی(متعصب) بر این عقیده است: چنانچه خداوند نیز به بنده خود دستور زیارت و توسل بدهد، - نعوذ باللّه - دستور به شرک در عبادت داده است و این ضرری به آنچه ما میگوییم، نمیرساند! تعظیم و تکریم کعبه و سنگ حجرالاسود و قرآن کریم و... که توسط خود اینان صورت میگیرد، عبادتی است که خداوند خود دستور داده است! و یا میگویند: سجده فرشتگان بر آدم و سجده برادران یوسف بر یوسف که در قرآن آمده است، پرستش یا عبادت نیست، چون به دستور خدا صورت گرفته بود! غافل از آن که «انّ الله لا یأمر بالفحشاء أتقولون علی الله ما لا تعلمون بیگمان، خدا به کار زشت فرمان نمیدهد. آیا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟».49
پینوشتها:
1. احمد زینیدحلان، دعوی المناوئین، ص166؛ به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دو راهی، قم، مدرسه الامام علی بنابی طالب (ع)، چاپ سوم، 1384، ص163.
2. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلی، الدرر السنیه، ج10، ص369؛ به نقل از: همان، ص156.
3. حسن بنفرحان مالکی، داعیه و لیس نبیاً، ص86؛ به نقل از: همان.
4. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلی، پیشین، ص 157.
5. حسن بنفرحان مالکی، پیشین.
6. عبد الله بنمحمد، فرزند محمد بنعبدالوهاب، از مخالفان پدر خود بود که به مکتب اعتدال روی آورد و حکم تکفیر گروههای مختلفی از مسلمین را به سبب پارهای از بدعتهایی که پدرش به آن معتقد بود، نفی کرد. همچنین سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب اولین ردیههای مکتوب بر آیین وهابیت را با عنوان «فصل الخطاب فی الردّ علی محمد بن عبدالوهاب» و «الصواعق الالهیه فی الردّ علی الوهابیه» نگاشت.
از جمله وهابیون معتدل، محمد بن علوی نویسنده کتاب «مفاهیم یجب أن تصحّح» است. او این کتاب را در نقد افکار وهابیهای متعصب نگاشت و مهمترین پایههای فکری وهابیت را با استناد به روایات معتبر در منابع اهل سنت، مورد نقد و بررسی قرار داد.
دیگر از این افراد، حسن بن فرحان - مالکی مذهب و از دانشمندان معروف اهل سنت عربستان - است. وی در کتاب «داعیه و لیس نبیاً» مطالب و فتاوای کتابهای «کشف الشبهات» و «کشف التوحیدِ» محمد بن عبدالوهاب را به نقد نشسته و بسیاری از سخنان و انتقادات خود را به «الدرر السنیه» نوشته بن باز ارجاع میدهد. حکم تکفیر وی توسط وهابیون صادر شده است. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دو راهی، ص 143، 144، 145 و ...
7. حسن بن فرحان، پیشین، ص62.
8. همان.
9. این کتاب تقریباً 70 صفحهای را محمد بن عبدالوهاب، به منظور پاسخگویی از ایرادات علمای بلاد بر افکارش نوشته است. از جمله کسانی که بر این رساله شرح نوشتهاند، محمد بن صالح العثیمین است که فردی عالم و نسبتاً معتدل بوده است، اما گویا به دلیل تقیه یا ترس از دست دادن مقام، - جز در موارد معدودی - توجیهگر سخنان محمد بن عبدالوهاب گردیده است.
10. محمد بن صالح العثیمین، شرح کشف الشبهات عثیمین، ص74؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص86.
11. حسن بن فرحان، پیشین، ص13؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص146 و 147.
12. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلی، پیشین، ج10، ص113؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص157 و 158.
13. همان، ج9، ص285؛ به نقل از: همان، ص159.
14. ر.ک: تاریخ المملکه السعودیه، ج3، ص73؛ عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص121؛ به نقل از: علی اصغر رضوانی، سلفیگری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1385، ص184.
15. ر.ک: حسن بن فرحان، پیشین، ص123 به بعد.
16. تاریخ وهابیان، ص33؛ به نقل از: سلفیگری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص186.
17. همان، ص74؛ به نقل از: همان.
18. وهابیت بر سر دو راهی، ص86.
19. توبه، 28.
20. زخرف، 9.
21. یونس، 31.
22. پس هیچکس را با خدا مخوانید؛ جن، 18.
23. زمر، 44.
24. زمر، 3.
25. الدرر السنیه، ج10، ص561؛ به نقل از: سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص310.
26. همان، ج10، ص51؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص156.
27. جعفر سبحانی، آیین وهابیت، تهران، مشعر، چاپ هشتم، 1386، ص192.
28. هر چند عدهای بالحق را پس از اله به تقدیر گرفتهاند (لا معبود بالحق الا الله)، اما گویا این امر تکلّفی بیش نیست.
29. اعراف، 59. این مضمون مکرر در قرآن شریف بیان شده است.
30. صافات، 35.
31. طور، 43.
32. مریم، 81.
33. ر.ک: آیین وهابیت، ص192 - 197.
34. ر.ک: انبیا، 21 و22؛ مؤمنون 91 و 92.
35. قل یا أهلالکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد الّا اللّه و لا نشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون. بگو: "ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد." پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند، بگو: "شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما) "؛ آل عمران، 64.
36. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج7، ص209؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص94.
37. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت 1404ق، ج3، ص253.
38. ر.ک: لسان العرب، ماده اشتراک.
39. نقل با تصرف: راغب اصفهانی، مفردات، ماده شرک.
40. آلعمران، 49.
41. محمد بن علوی، مفاهیم یجب ان تصحّح، ص181؛ به نقل از: وهابیت بر سر دو راهی، ص131 و 132.
42. نساء، 94.
43. راغب اصفهانی، مفردات، ماده عبد.
44. اسراء، 24.
45. بقره، 34.
46. مائده، 54.
47. ر.ک: محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمان، ج1، ص57؛ امام خمینی (ره)، کشف الاسرار، ص29؛ ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دو راهی، ص98 و 99؛ جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص192 و 197.
48. انعام، 102.
49. اعراف، 28.
هادی قطبی